دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 4715
تعداد نوشته ها : 11
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب

روزی تمام احساسات آدمی گرد هم جمع می شن

 و غایم موشک بازی میکنن دیوانگی چشممیذاره همه می رن غایم میشن

 تنبلی اون نزدیکا غایم میشه

 حسادت میره اون ور غایم میشه

عشق می ره پشت یه گل رز

دیوانگی همه رو پیدا می کنه به جز عشق

 حسادت عشق رو لو میده

 و به دیوانگی میگه که رفت پشت گل رز

 عشق نمیاد بیرون

 دیوانگی هرچی صدا می زنه عشق بیا بیرون

 عشق نمیاد بیرون

دیوانگی هم یه خنجر ور میداره همینطور رز رو با خنجرش می زنه

 تا عشق پیدا بشه یک دفعه عشق میگه آخ چشمو کور کردی

 دیوانگی اشک می ریزه به دست و پای عشق

 بهش می گه من چشم تو رو کور کردم 

 تو هر کاری بگی من انجام میدم

عشق فقط یک چیز از اون می خواد

 بهش می گه با من هم درد شو

 از اون وقت به بعد دیوانگی هم درد عشق کور شد و بس

 

مرتضی یعقوبی عزیزی

 

لطفا نظر بدید با تشکر

 


دسته ها :
سه شنبه اول 5 1387
X